دکتر اریک برن پدر تحلیل رفتار متقابل
یادداشت و مقاله - نگاهی به زندگی و آثار اریک برن.
مرور ـ سعید عبدالملکی: دکتر «اریک برن» از برجستهترین و مشهورترین روان پزشکان و پر فروشترین نویسندگان معاصر است که در سال ۱۹۱۰ در شهر «مونترآل» کانادا متولد شد. او در زمینهی روانشناسی روابط بین فردی، نظریهای تحت عنوان « تحلیل رفتار متقابل » ارائه داد که بسیار مورد توجه قرار گرفت و توسط دیگر روانشناسان، بسط و گسترش پیدا کرد.
پدر او یک پزشک عمومی و مادرش نویسنده و ویرایشگری حرفهای بود. در سال ۱۹۳۵ «اریک» که پدرش را به علت بیماری سل از دست داده بود، با تشویق مادرش تصمیم به ادامهی راه پدر گرفت و برای تحصیل در دانشکدهی پزشکی، راهی دانشگاه شد. با اتمام تحصیل در روان پزشکی که آن روزها از روش فرویدی پیروی میکرد و شروع جنگ جهانی، «اریک» وارد ارتش آمریکا شد تا به عنوان روان پزشک در ارتش این کشور خدمت کند.
با پایان یافتن جنگ، دکتر «برن» به فضای مطالعاتی بازگشت. او طی این سالها، علاقهی بسیاری به نوآوری در روانشناسی فرویدی داشت و تلاش میکرد مفاهیم نظریات فروید را به چالش بکشد. سرانجام «اریک برن» عزم خود را برای ارائهی نظریهای جدید، جزم کرد و بعد از انتشار چند مقاله، در سال ۱۹۵۸، مقالهی مشهور و تاثیرگذار خود را به عنوان « تحلیل رفتار متقابل ، روشی بدیع و کارا برای گروه درمانی» منتشر نمود.
این مقاله، مبنایی بود برای نظریهای جدید که کم کم با عنوان « تحلیل رفتار متقابل » یا به اختصار TA شناخته شد. «اریک برن» که طی سالیان دراز به مطالعهی رفتار انسانها پرداخته بود، به سرعت نظریهاش را توسعه داد تا جایی که کتاب مشهور «بازیها» که در سال ۱۹۶۴ به چاپ رسید، تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابهای دههی ۷۰ گذشت.
سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۰، سالهای بسیار پرکاری برای «اریک» بود. او طی همین سالها «انجمن بین المللی تحلیل رفتار متقابل » را پایه گذاری کرد که امروزه مهمترین مرجع برای علاقه مندان این نظریه است.
سرانجام، دکتر «اریک برن» در سال ۱۹۷۰، دیده از جهان فرو بست.
نظریهی تحلیل رفتار متقابل :
از جمله خصوصیات نظریهی «اریک برن» استفاده از کلمات ساده و همه فهم برای بیان مقصود است اما استفاده از همین کلمات ساده باعث شد بسیاری از روان پزشکان، با عنوان «روانشناسی عامه» از این نظریه یاد کنند اما با گذشت زمان و تلاش برخی شاگردان «اریک برن»، کم کم نظریهی « تحلیل رفتار متقابل »، از جایگاه خوبی در بین روانشناسان برخوردار شد به طوری که امروزه شاهد گرایش روز افزون روان پزشکان به این نظریه هستیم. در واقع از سال ۱۹۷۰ تاکنون، نظریهی « تحلیل رفتار متقابل »، تغییرات بسیاری نموده به طوری که برخی معتقدند اگر «اریک برن» امروز به دنیا بر میگشت، باید از ابتدا این نظریه را یاد میگرفت!
« تحلیل رفتار متقابل »، نظریهای در مورد شخصیت و روش منظمی برای روان درمانی به منظور رشد و تغییرات شخصی میباشد، از جمله خصوصیات این نظریه، این است که فرآیند درمان، فرآیندی یک سویه نیست بلکه با کمک این نظریه، درمان گر و بیمار هر دو زمان در کار درمان دخیل هستند. در واقع درمان گر، تنها به بیمار کمک میکند تا اصول نظریه را درک کند و پس از آن، این خود بیمار است که باید مشکلاتش را کشف و آنها را رفع کند و البته در این راه، درمان گر به بیمار کمک خواهد کرد.
این نظریه راه کارهایی برای درمانهای فردی، گروهی، زوجی و خانوادگی ارائه میدهد و در عین حال به افراد کمک میکند تا در ارتباطات خود با دیگران، آگاهانه از رفتارهای مخرب پرهیز کنند.
بخشهای شخصیت انسان:
طبق نظریهی تحلیل رفتار متقابل «اریک برن»، شخصیت انسان از سه بخش کودک، والد و بالغ تشکیل شده است.
والد: بخش والد، تشکیل شده است از رفتارها و نگرشهایی که از پدر و مادر و افراد صاحب قدرت به عاریت گرفتهایم. هر وقت که درصدد نصیحت کردن دیگران برآمدیم و همچون یک پدر و مادر مهربان و دلسوز به ارشاد و راهنمایی دیگری اقدام کردیم، والد درون خود را فعال نمودهایم. مصادیق بیرونی والد، پدر و مادر، معلمان، پلیس و همهی افرادی هستند که به گونهای خود را صاحب فهم و کمالات و قانون گذار میدانند. والد ما همیشه درصدد اندرز دیگری و صدور دستور باید و نباید، تصمیم گیری و بالاخره خدامنشی است.
کودک: کودک، بخش عاطفی و احساسی درون ما و احساس دربارهی مسائل مختلف زندگی است. وقتی که ما با یک کودک به بازی میپردازیم و یا در رفتارها و بازیهای او تامل میکنیم، در واقع کودک درون خود را فعال نمودهایم. هنگامی که در جشن تولد یا مهمانی شرکت میکنیم و یا زمانی که گریه میکنیم، دیگران را دست میاندازیم و خود را لوس میکنیم، کودک درون ما بیدار شده است.
بالغ: بالغ، جنبهی منطقی و خردمند شخصیت ماست. بالغ همچون یک کامپیوتر عمل میکند؛ اطلاعات را جمع آوری، پردازش و نتیجه گیری میکند. بالغ از احساس و عاطفه، به دور است و فقط طبق واقعیت عمل میکند. کار اصلی بالغ، مدیریت بخشهای دیگر است. بالغ، واسط بین کودک و والد است و در مواقع تصمیم گیری و حسابگری دربارهی امور مهم مانند شغل، تحصیلات، ازدواج، سرمایه گذاری و... ظاهر میشود.
بحث اصلی « تحلیل رفتار متقابل » تعامل بین این سه گانه یا سه بخش شخصیت انسان است. هرگاه فرد بتواند در مواقع مناسب و ضروری بخش مربوطه را به کار گیرد، در واقع توانسته است نه تنها با بخشهای درونی خود بلکه با دیگری نیز در موضع تعامل و سازگاری قرار بگیرد. آسیب روانی، زمانی ایجاد میشود که یکی از این سه گانه، مستبد شود و بر بخشهای دیگر مسلط شده و نگذارد آنها نقش خود را ایفا کنند.
انواع بازیها:
«برن» معتقد است همهی انسانها برنامههایی برای آیندهی خود دارند و دست به طرح نقشههایی میزنند و طبق آن نقشهها به زندگی ادامه میدهند. برای نمونه ممکن است فردی در نقش یک قربانی ظاهر شود و بیش از حد فداکار باشد و یا فردی ستمگر و سلطه گر شود و یا تصمیم بگیرد که انسانی سرزنده، با نشاط و موفق باشد. به باور «برن»، تمام رفتارها و برنامههای ما هم چون بازیهای دوران کودکی است با این تفاوت که این قبیل بازیها، کمی پیچیده و سناریوهایی از پیش نوشته شده هستند اما بازیهای دوران کودکی، خودجوش و بدون طرح قبلی صورت میگیرند؛ بازیها، نشان دهندهی موضع ما در برابر دنیای بیرون است. همهی ما بازیگر هستیم و به طور معمول در سه نقش ظاهر میشویم:
۱ ـ من خوبم ـ تو بدی (بازی برد ـ باخت): این قبیل بازیها به طور معمول با خودنمایی و خودبرتربینی و تحقیر دیگران شروع میشود و شخص در نقش یک والد همه چیزدان و اندرز دهنده ظاهر میگردد و یا فردی اقتدارطلب است و یا نسبت به دیگران نفرت دارد و برخوردهای چکشی میکند. افرادی که دوران کودکی را در سختی و فشار گذراندهاند و پیوسته از جانب اطرافیان و اعضای خانواده، تحت استرس، سلطه و تحقیر بودهاند و از خودمختاری و آزادی عمل کمتری برخوردار بوده و نتوانستهاند از زیر فشارهای وارده، رهایی یابند، به طور معمول نفرت شدیدی را در وجود خود پرورش دادهاند و پیوسته در نقش یک بازیگر خشن و صاحب هیجانات بد و مخرب ظاهر میشوند، آرامش خود را در تحقیر دیگری میجویند و مدام به دنبال مقصر و متهم میشوند.
۲ ـ من بدم ـ تو خوبی (بازی باخت ـ برد): این بازی، درست عکس بازی مذکور است. شخص در یک موضع انفعالی ظاهر میشود و خود را کم و ناچیز میداند. صفتهای خود را بیش از حد، بزرگ نمایی میکند و یا نسبت به آنها آگاهی افراطی دارد؛ به همین خاطر همیشه از خود ناراضی است، دیگران را بهتر و برتر از خود به شمار میآورد، تنها و گوشه گیر است و خود را در رقابت و برابری با دیگران ناتوان میبیند. این قبیل افراد، موضعی منفی و بدبینانه در برابر زندگی دارند، سناریوهای خودآزاردهنده اجرا میکنند، همیشه در حاشیه هستند و دیگران را وارد متن مسائل میکنند.
۳ ـ من خوبم ـ تو خوبی (بازی برد ـ برد): بازیگران این سناریو، افرادی منطقی و روشن فکر هستند. سعی میکنند در مناسبات انسانی، فردی مثبت و متعارف باشند؛ هم خودشان را به نیکی ابراز میکنند و هم به دیگری اجازهی ابراز وجود میدهند. آنچه را برای خود نمیپسندند، برای دیگران نیز لحاظ نمیپسندند.
جملاتی از دکتر اریک برن:
ـ هر کس در اوایل کودکیاش تصمیم میگیرد که چه کسی شود و چگونه بمیرد. این نقشه، سناریوی زندگی اوست.
ـ آدمهای واقعی، خودشان تصمیم میگیرند اما برای آدمهای پلاستیکی، فال گیرها.
منبع: مجلهی شادکامی و موفقیت شمارهی ۶۶
تحلیل رفتار متقابل چیست ؟
تاریخ نگارش : دوشنبه 1391/10/4
تحلیل رفتار متقابل یک تئوری روانشناسی است که توسط دکتر اریک برن در سال 1950 میلادی ارایه گردید و به لحاظ کاربرد آن در حل مشکلات احساسی و رفتاری، مورد قبول جامعه روانشناسی قرار گرفته و تدریجاً در زمینههای مشاوره، روانکاوی، گروه درمانی، مدیریت، جامعهشناسی، توسعه سازمانی و آموزش، نظریههای جدیدی ارایه نموده و گسترش پیدا کرده است. ابهام و پیچیدگی در مفاهیم، تخصصی بودن و زمان طولانی درمان در دیگر روشهای روان درمانی باعث شد تا تحلیل رفتار متقابل با مفاهیم اساسی و واژههای ساده سریعاً جایگزین روشهای روان درمانی قدیمی گردید. به همین جهت تحلیل رفتار متقابل عمومیت یافته و هر جا که انسانها حضور داشته و با یکدیگر ایجاد رابطه مینمودند کاربرد عملی پیدا کرد و ابزاری برای تغییر و حل مشکلات قرارگرفت. تحلیل رفتار یک مکتب علمی کاربردی میباشد که در آن از به کار بردن مفاهیم پیچیده اجتناب شده است و نظریات آن به صورتی مطرح شدهاند که به راحتی میتوان آنها را مشاهده و تجربه نمود.
در تحلیل رفتار متقابل نقش محیط و ارتباط اجتماعی از اهمیت فراوانی برخوردار است با این حال نهایتاً افراد خود مسؤول زندگی و رفتار خود هستند و فرد باید این مسؤولیت را پذیرا باشد و به نقش خود در زندگی بیشتر از هر عامل دیگری توجه نماید.
تحلیل رفتار متقابل به روابط و مشکلات درونی شخص و رابطه انسانها با یکدیگر توجه خاصی دارد و اعتقاد بر این است که اگر افراد با یکدیگر روابط سالم، صمیمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جایگزین روابط مخرب، منفی و تحقیرآمیز نمایند قادر خواهند بود که از فشارهای روانی خود و دیگران بکاهند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
تحلیل رفتار متقابل در عین سادگی این توانایی را دارد تا افکار و احساسات پیچیده، سردرگم و پریشان شخص را سامان بخشد تا فرد با تفکیک و سازماندهی افکار و احساسات، شناخت بهتری از خود به دست آورد و در نتیجه با آگاهی بیشتر به نقاط ضعف و قدرت خود، رفتارهای سالم و سازندهای را اختیار نمایند، انسان را توانمند میسازد که در بحرانهای روحی- روانی خود قادر به تجزیه و تحلیل مشکل و حل آن باشد. همچنین تحلیل رفتار متقابل این امکان را فراهم میآورد که ساختار شخصیت را به صورت نمودارهای شخصیتی ترسیم نمود، به طوریکه هر فرد آشنا با این روش با دیدن نمودار میتواند به ساختار شخصیتی و روابط متقابل فردی که نمودار آن ثبت شده پیببرد.
امروزه متخصصین تحلیل رفتار متقابل میتوانند ادعا کنند که با استفاده از روشهای کاربردی و زبان تازهای که برای روانشناسی ابداع شده دامنه آن به علوم اجتماعی، آموزشی، مدیریت منابع انسانی، ساختارهای سازمانی، روانکاوی و گروه درمانی کشیده شده است. بدین ترتیب پویایی تئوری تحلیل رفتار آن را متمایز از دیگر مکاتب قرار داده است.
اساس نظریه اولیه تحلیل رفتار متقابل ، بر پایه حالتهای شخصیتی ارایه گردیده، اریک برن این حالتهای شخصیتی را در سه بخش «والد»، «بالغ»و «کودک» معرفی نمود که شامل نوعی نظام به هم پیوسته فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن است؛ در مرحله دوم و در تکامل نظریه، تحلیل رفتار متقابل یعنی رابطه بین افراد مورد توجه و بررسی قرار گرفت و براساس واکنشهای همزمان روانی و اجتماعی و تبادل رابطههای متقابل طبقه بندی و ارایه گردید.
در مرحله سوم با مشاهده رابطههای پنهان و دو سطحی در ارتباطهای متقابل، بازیهای روانی که بین افراد در جریان است کشف گردید و پیش بینی نتیجه نهایی این گونه بازیهای روانی مشخص و تعریف شد.
چهارمین مرحله رشد و تکمیل نظریه تحلیل رفتار متقابل ، تحلیل زندگی نامه یا نمایشنامه زندگی است که به بازیهای روانی مشابهی که مردم بارها آن را تکرار میکنند میپردازد. این طرح کلی، شیوه زندگی افراد را تعیین مینماید و ساختار نمایشنامه زندگی هر کس را مشخص میکند.
با دستیابی به نظریه تحلیل رفتار متقابل میتوان به شناخت مشکلاتی که در افراد موجب عدم تعادل در ساختار شخصیت و ارتباط با دیگران و تکرار بازیهای روانی و نمایشنامه زندگی میگردد دست یافت و راه کارهای تغییر و درمان آنها را کشف و ارایه نمود.
درمانگرهای نوگرا در تحلیل رفتار متقابل ، با ارایه نظریهها و روشهای جدید و اقتباس از نظریههای دیگر، به نوعی مکتب روانی درمانی اقتضایی دست یافتند که در درمان و تغییر رفتار بسیار مؤثر و کار آمد بوده است.
اصلیترین کاربرد تحلیل رفتار متقابل در انسانها، ایجاد شناخت رفتاری، احساسی و ذهنی است که سه جنبه مهم شخصیت است. با کمک تحلیل رفتار و به منظور کسب معرفت از شخصیت بالقوه و کشف جایگاه واقعی خویشتن، تغییر در ساختار شخصیتی کاملاً امکان پذیر میگردد.
در تحلیل رفتار متقابل هرتغییر رفتاری یا احساسی در مرحله اول با بینش منطقی شروع میگردد که در واقع شناخت مجموعه نقاط ضعف و قوت رفتار، تفکر و یا احساس فرد است و پس از پذیرش منطقی آن، توسط حالتهای شخصیتی، درک احساسی جهت تغییر نهایی حاصل میشود. مهمترین عوامل کمک کننده برای قبول و پذیرش تغییر در نظریه تحلیل رفتار متقابل شفاف بودن، عامل بودن؛ و انعقاد قرار داد برای تغییر در خویشتن است که قرار داد توسط خود درمان جو و یا بین او و درمانگر تعیین میشود.
نظریه تحلیل رفتار متقابل را بیشتر بشناسیم
بنا به تعریف(ITAA) انجمن بین المللی تحلیل رفتار متقابل ، نظریهای است در مورد شخصیت و روش منظمی است برای روان درمانی به منظور رشد و تغییرات شخصی. از جمله خصوصیات این نظریه این است که فرایند درمان دیگر فرایندی یک سویه نیست بلکه درمان به صورت روشی منظم برای آشنایی با این نظریه و همزمان کشف و شهود شخصی در آمده است. در فرایند درمان با کمک این نظریه، درمانگر و بیمار هر دو همزمان در کار درمان دخیل هستند. در واقع درمانگر تنها به بیمار کمک میکند تا اصول نظریه را درک کند و پس از آن، این خود بیمار است که باید مشکلاتش را کشف و آنها را رفع کند و البته در این راه درمانگر حامی شخص در طی مسیر رشد و بهبودی شخصی می باشد.
از جمله خصوصیات نظریه اریک برن استفاده از کلمات ساده و همه فهم برای بیان مقصود است. در تحلیل رفتار متقابل اثری از کلمات پیچیده روانشناسی فرویدی دیده نمیشود. کلماتی که حتی در تعریف آنها هم بین روانشناسان اختلاف است! ضمناً مفاهیمی انتزاعی چون من، فرامن، و نهاد هم در نظریه برن جایی ندارند. اما همین استفاده از کلمات ساده باعث شد، برخی نویسندگان با سوءاستفاده از سادگی این کلمات و ارائه تفسیرهایی بیش از حد ساده شده از نظریه اریک برن، این نظریه را به عنوان یک نظریه روانشناسی سطحی و عامیانه معرفی کنند. و بسیاری از روانپزشکان هم که علاقهای به پارادایم شیفتی نداشتند با عنوان "روانشناسی عامه" از این نظریه یاد میکردند. اما با گذشت زمان، و تلاش برخی شاگردان اریک برن، کم کم نظریه تحلیل رفتار متقابل جایگاه ویژه ای در بین روانشناسان برخوردار شود. این تلاش ها باعث شد که امروزه شاهد گرایش روزافزون روانپزشکان به این نظریه شویم. در واقع از سال 1970 تاکنون نظریه تحلیل رفتار متقابل تغییرات بسیاری کرده است، به طوری که برخی معتقدند اگر اریک برن امروز به دنیا بر میگشت، باید در مورد بعضی از مفاهیم به مطالعه و شنیدن نظریات اساتید امروز تحلیل رفتار متقابل وقتی را اختصاص می داد.
برن معتقد است که نیل به خود مختاری هدف غایی شیوه تحلیل ارتباط محاوره ای است .خود مختار یعنی اینکه فرد بر خویشتن کنترل داشته باشد، سرنوشتش را خودش تعیین کند، مسئولیت اعمال و احساساتش را بپذ یرد و الگوهای زندگی را که با خویشتن او بیگانه است به دور اندازد (شفیع آبادی وناصری 1371).
کاربرد TA
کاربردTA در حل مشکلات احساسی و رفتاری، مورد قبول جامعه روانشناسی قرار گرفته و تدریجاً در زمینههای مشاوره، روانکاوی، گروه درمانی، مدیریت، جامعهشناسی، توسعه سازمانی و آموزش، نظریههای جدیدی ارایه نموده و گسترش پیدا کرده است. TA هر جا که انسانها حضور داشته و با یکدیگر ایجاد رابطه نمایند کاربرد عملی پیدا می کند و ابزاری برای تغییر و حل مشکلات قرارمی گیرد. تحلیل رفتار یک مکتب علمی کاربردی میباشد که در آن از به کار بردن مفاهیم پیچیده اجتناب شده است و نظریات آن به صورتی مطرح شدهاند که به راحتی میتوان آنها را مشاهده و تجربه نمود. تئوری تحلیل رفتار متقابل (TA) یک تئوری شخصیتی است. در این نظریه رفتارهای شخص و ارتباط متقابل بین افراد با روشی ساده و کاربردی تجزیه و تحلیل میگردد. تحلیل رفتار یک روش درمانی سریع است که به آنچه در درون شخص میگذرد، توجه دارد. تحلیل رفتار قادر به رفع تعارضات و مشکلات عاطفی افراد بوده و به آنها کمک مینماید، دریابند علت مشکلات عاطفی و ارتباطی آنان چیست؟ تحلیل رفتار پیچیدگی سایر تئوریهای روانشناسی را ندارد و مدل سادهای از رفتار انسان ارائه میدهد. بسیاری از مردم به مرحلهای از زندگی خود میرسند که نیاز به شناخت خود دارند. در این زمان تحلیل رفتار چهارچوب مناسبی ارائه میدهد که اغلب مردم قادر به درک مفاهیم و استفاده از آن میباشند. تحلیل رفتار (TA) به مهمترین سوال هر انسانی که خواهان تغییر است پاسخ میدهد. یعنی: «چرا رفتارم به این صورت است؟ چگونه این طور شدم و چگونه میتوانم آن را تغییر دهم؟» تحلیل رفتار به ما کمک میکند تا بدانیم چگونه الگوهای کنونی زندگی ما ریشه دردرون کودکی دارند، اینکه چگونه شیوههای زندگی دوران بزرگسالی ما بازنوازی و فراخوان همان روشهای ناکارآمد دوران کودکی است. افرادی که تحلیل رفتار را آموزش ندیدهاند به طور ناخودآگاه و تحت تاثیر عوامل محیطی و تربیتی و بدون انتخاب خود از یکی از سه بخش شخصیت، که در این نظریه توضیح داده میشود. واکنش نشان میدهند که گاه منجر به پشیمانی و یا ایجاد مشکلات ساده یا حتی پیچیده میشود: اما پس از آگاهی از تئوریهای تحلیل رفتار (TA) هر فرد میتواند با تمرین و ممارست به صورت آگاهانه انتخاب نماید که از کدامیک از بخشهای شخصیت خود واکنش نشان دهد. بدین صورت رضایت از رفتار و پیآمد آن آرامش و سلامت روانی به دنبال خواهد داشت. در نتیجه میتوانیم با کاربرد تحلیل رفتار در زندگی روزمره و حتی شغل خود، روابط پیچیده انسانی را ساده نماییم.در این نظریه رفتارهای شخصی و ارتباط متقابل بین افراد با روشی ساده و کاربردی تجزیه و تحلیل می گردد. تحلیل رفتار مدل ساده ایی از رفتار انسان را ارائه می دهد و به افراد کمک می کند مشکلات عاطفی و ارتباطگیری خود را دریابند.
مبنای نظریه تحلیل رفتارمتقابل شخصیت انسان به 3 حالت جداگانه "من" (ego states) است. به عقیده برن "حالتهای من " اجزای نظری و نقش نیستند بلکه واقعیت های پدیداری و روانی اند که می تواند مستقیما مشاهده شوند. هرحالت من اشاره دارد به نظامی احساسی که الگوهای رفتاری وفکری مربوط به خودرابه همراه دارد.حالت های من،3دسته هستند:
1. کودک (child) (در اتاق سه وجهی فروید بُن)
2. والد (Parent) (در اتاق سه وجهی فروید فرامن)
3. بالغ (Adult) (در اتاق سه وجهی فروید من)
دو بخش کودک و والد در دوران کودکی شکل می گیرند و اطلاعاتشان به صورت دائمی و پاک نشدنی در مغز باقی می ماند.
کودک (child)
حالت من کودکی مجموعه ای از احساسات و نگرشها است که بقایایی از دوران کودکی خود فرد است.منبع غرایز ، الهامات ، عاطفه و احساسات می باشد . در دوران کودکی هنگام مواجه با والدین ، رویدادهای داخلی و احساسات ناشی از این تقابل در قسمت کودک ذخیره می شود
کودک نمایشگر حالت غریزی در نظریه ی فروید و احساسات روانی انسانی است .به عنوان مثال وقتی ما در حالت کودک خود هستیم مانند زمان کودکی می نشینیم، حرف می زنیم ، فکر و درک می کنیم.رفتار کودک عقلانی نیست بلکه تکانشی و وابسته به محرک است.قشقرق راه انداختن ،پرداختن به خیالپردازی برخی از جلوه های کودک است.کودک منبع خود انگیختگی ، خلاقیت، شوخ طبعی و شادی نیز هست .حالت های خود کودک از زمان کودکی دست نخورده باقی می ماند انگار که کودک روی یک نوار پاک نشدنی در مغز ظبط شده است و در هر زمان می تواند روشن شود و فعالیت کند.
کودک به دو دسته ی 'کودک خوب و کودک بد' تقسیم می شود که شاخصه های اصلی اش عبارتند :
کودک خوب : احساسات هدایت شده و فکر شده اند و نیازها ارضا شده اند . رفتارهای مشخص این کودک خوب رامی توان احساساتی شدن دانست , مانند گریه کردن , خندیدن , محبت کردن و احساسات خوب که از مجرایی درست و شناخته شده ارضا می شوند .
کودک بد : کودک بد نیازهایش ارضا نشده و از محیط و حتی خودش ناراضی است و همیشه محیط اطراف را در رابطه با خودش ظالم می بیند . رفتارهای این شخصیت طغیان گرایانه است و در صدد نابودی هر چیزی بر می آید کودک آزرده ی درونی او همیشه دنبال کسی برای نجات می گردد ولی خواسته و یا ناخواسته تک و توک افرادی را هم که در زندگی اش برای کمک به او پیش قدم می شوند را می آزارد . این رفتار نشان از کودک درونی همیشه ناراضی او دارد که همه را دروغ گو حقه باز می بیند و همیشه برای خودش متاسف است که در چنین دنیایی به دنیا آمده . بیشتر اعمال خلافی که از انسان ها سر می زند از این کودک ناشی می شود چون تمام کارهایی که انجام می دهد , بیشتر غریزی و غیر تعقلی است , برای همین دردسر زیاد درست می کند . شخصیت سالم باید این کودک درونی را بشناسد و در صدد درمان او بر بیاید تا رفتارهای غیر قابل پیشبینی اش مضر واقع نشود .
کودک همچنین می تواند، کودک طبیعی ،کودک سازش یافته و پرفسور کوچولو باشد.
کودک طبیعی: هیجانی ترین، خودانگیخته ترین و نیرومندترین جلوه کودک است
کودک سازش یافته: کودک مطیع تری است از درخواست های والدین
پرفسور کوچولو: کنجکاو و شهودی است ومثل بزرگسالان پیش رس عمل می کند
رویکردها
طرفند های محیط برای فریب دادن انسان ها از این شخصیت نفوذ می کنند . کودک بنا به اقتضای فکری اش , نمی تواند درست فکر کند و هر چیزی که بازیگوشی اش , حسرتش , تنبلی اش , شهوتش و... را ارضا کند را می طلبد . باید کنترلی درست بر روی این شخصیت حاکم باشد تا هم او را راضی نگهدارد و هم در فساد غوطه ورش نکند . شخصیت هایی که کودک بد درونی دارند و این کودک دائم در حال آزار دادن خود آن افراد است می توانند با مشاورین روانکاو به بررسی این بعد از درون خودشان بپردازند تا هم آن کودک را راضی کنند و هم بتوانند آرام بیابند . احساس مشترکی که در همه افراد وجود دارد و در کودک آنها نگهداری می شود در نتیجه همین مقابله به وجود می آید که همان " من خوب نیستم " می باشد . این احساس در اتفاقات زندگی می تواند به صورت ناخودآگاه جریان یابد و وضعیت احساسی شخص را تحت شعاع قرار دهد . البته احساسات مثبت هم در کودک وجود دارد از جمله : حس کنجکاوی ،قوه خلاقه ،شوق و هیجان اولین کشف ها و ...
والد(Parent)
حالت من والدینی مجموعه ای از احساسات، نگرشها و طرحهای رفتاری است که ویژگیهایی مشابه همین در والدین هم وجود دارد. در این قسمت از روان مجموعه ای از باید و نبایدها ، پندها ، دستورات اخلاقی ، قوانین اجتماعی و مسایلی از این دست ذخیره شده است . انسان این اطلاعات را در مواجه با پدر و مادر و یا جانشین ایشان در روان خود ذخیره می کند. هر چیزی که از آنها می بیند و یا می شنود را به صورت قوانین زندگی ثبت می کند و هر گاه به راهکاری نیاز دارد به آنها رجوع می کند .
نکته مهم درباره این احکام صرف نظر از خوبی یا بدی شان ،این است که در موضع ضبط در ذهن حقیقت محض هستند زیرا از مرکز اهمیت جهان ، سرچشمه ایمنی خانواده و از سوی آدم بزرگ ها گرفته شده است .
والد کاملا" بر عکس کودک عمل می کند . تمام رفتارهای والد نهی کنند و دستور دهنده است . شخصیت هایی که والد قویی دارند به کودک درونی خودشان ودیگران آزار می رسانند و حتی مفری برای ارضاء کمترین نیاز های کودک درونشان را مهیا نمی کنند . طرز شناسایی والد با اوامر و دستورها و جملات شرطی شده ایست که به دیگران می دهد . زنان بالفطره والد قوی – کودک قوی هستند. در زندگی شان هم برای قبول نقش مادری و دستور دادن به فرزندان , این امر را قدرتمند تر می کنند تا جایی که دیگر از کودک چیزی باقی نمی ماند. مردان و زنانی که والد قدرتمندی دارند و همیشه در حال نهی رفتارها و افکار دیگران هستند, همیشه خسته کننده ترین آدمها هستند و اکثر کودکان از دست آنها فرار می کنند, بجز کودکانی که والد پذیری قوی دارند و همیشه دنبال کسی هستند که به آنها زور بگوید(عقده ی کهتری). والد از رفتارها و نگرش هایی تشکیل شده که از مظاهر قدرت کپی شده و شامل قسمت عمده والد از ظبط های ویدئویی مانند دوران کودکی است.والد کنترل خودکار ، محدود کننده و قانون گذار جدی شخصیت است و در عین حال بخش مهرورز و تسلی بخش شخصیت ،والد کنجینه سنت هاست و برای بقای تمدن حیاتی است و در موقعیت های مبهم و ناشناخته که بالغ اطلاعات کافی در اختیار ندارد، والد بهترین مبنا برای تصمیم گیری است.
والد به 2 دسته تقسیم می شود:
1. والد مهر ورز: به دیگران واقعا صادقانه علاقه دارد و در صورت لازم از آنها حمایت می کند ،قدرتمند و کارآمد است به دلیل احترامی که در دیگران ایجاد می کند.مانند افسر پلیس صمیمی اما محکم و جدی
2. والد ددمنش: ظالم است و مطابق با خیر و صلاح دیگران عمل نمی کند بلکه عملکردش مبتنی بر ترس و عصبانیت از دیگران و نیاز غیر منطقی بر کنترل کردن است. این نوع والد باعث می شود تا دیگران فکر کنند خوب نیستند. او در دیگران ترس و نفرت ایجاد میکند به همین دلیل گاهی او را جادوگر یا غول می خوانند.والد ددمنش محترمانه حکم نمی کند بلکه چون در موقعیت هی خاص بر دیگران کنترل دارد بر آنها امر و نهی می کند.
رویکردها
برای کنترل والد باید به کودک خوب توجه کرد تا نیازهای خوبش را ارضا کند . از طرفی دستوراتی که از والد درونی صادر می شود را بابد یک به یک مورد بررسی و تحلیل قرار داد تا صحت آنها را بررسی کنیم . باید توجه کرد که افراد خلاف کار و جانیهای بالفطره , والد ضعیفی دارند و یا اصلا" والد ندارند , نباید در صدد نابودی این بخش از وجود نیز بر آمد چون کودک بد درون طغیان خواهد کرد و دیگر چیزی درونی برای بازداشتند او وجود نخواهد داشت .
بالغ (Adult)
بالغ اصولا یک کامپیوتر و عضو بی احساس شخصیت است که اطلاعات را برای پیش بینی ها و تصمیم گیری ها گرد آوری و پردازش می کند بالغ حالتی از خود است که به تدریج رشد می کند بالغ هنگامی بروز می کند که فرد سالها با دنیای فیزیکی و اجتماعی تعادل داشته است . بالغ طبق عقل و منطق عمل می کند و بهترین ارزیاب واقعیت است چون تحت تاثیر عواطف قرار ندارد. بالغ می تواند محیط و همین طور در خواست های والد و کودک را به صورت واقع بینانه ارزیابی کند. حالت من بالغ به وسیله مجموعه ای از احساسات، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل توصیف می شود که با واقعیت موجود تطبیق و هماهنگی دارند و این حالت برای بقا لازم است.از حدود ده ماهگی پدیده شگفت انگیزی در کودک شکل می گیرد که همان قدرت ارزیابی کردن ، انتخاب تصمیم گیری ، رشد و باروری بالغ که فرد می تواند تفاوت میان آنچه به او یاد داده شده و آنچه را که خودش احساس کرده تشخیص دهد . بنابراین بالغ یک کامپیوتر برای به جریان انداختن و محاسبه اطلاعات است .
بالغ متعادل کننده ی رفتارهای کودک و والد است . بالغ همان طور که از نامش پیدا است , شخصیتی است که در رفتار و کارهایش احساساتی نمی شود و فکر می کند و از طرفی دائم به دیگران دستور نمی دهد . شخصیت بالغ سرد و خالی از هر گونه لذت کودکانه است , برای همین باید شخصیت کودک خوب و بالغ را در درون هر انسانی به کرسی نشاند تا هم فکر کرده کارهایش را انجام بدهد و هم از انجام دادن کارهایش غریزی کودکش لذت ببرد . منحدم کردن کودک به اندازه ی نابود شدن هر کدام از دیگر شخصیت ها فاجعه آفرین است , کسی که کودک آزرده و یا بدون کودک باشد ( بخصوص والد قوی ) دیگر از چیزی لذت نمی برد و زندگی برایش یک افسردگی طولانی مدت است .
رویکردها
برای قوی کردن بالغ باید درست فکر کرد , به رفتارها , افکار و تمام چیزهایی که مربوط به دیگر شخصیت های درونی می شود .باید منشا این افکار و اعمال را درست و بدون هیچ اقماضی مشخص کرد تا به درک حقیقی از درون خود ره برد . وقتی هر کسی به این درک برسد که رفتارش را می تواند در بدترین مواقع کنترل کند , بالغ اش قدرتمند شده و برای رو به رویی با هر چیزی آماده است .
در کنار این سه بخش روان ، اریک برن از نیازی بنیادی سخن می گوید که تأثیر بسیاری در سلامت روانی افراد دارد و آن چیزی نیست جز کسب نوازش . انسان در همه سنین نیاز زیادی به نوازش دارد که این نوازش می تواند از راه های گوناگون به وی منتقل شود . چه از طریق جسم و به صورت فیزیکی که این امر از آغاز کودکی به وسیله نوازش های والدین تأمین می گردد .
از راه های دیگر دریافت نوازش می توان به کسب نوازش از طریق کلام ، هنگامی که فرد تشویق می شود و یا کسب از طریق مکالمات درونی و ... اشاره کرد .
در مجموع می توان گفت که انسان تشنه دریافت نوازش است و رشد و باروری فرد در گرو کسب نوازش های به موقع می باشد. البته باید توجه داشت که هر چقدر نوازش می تواند در سلامت روانی فرد تأثیر حیاتی داشته باشد، فقدان نوازش هم می تواند اثر مخربی را به جا گذارد که روان فرد را به ورطه سقوط و نابودی بکشاند . مهم ترین زمان برای دریافت صحیح نوازش ، دوران کودکی است . زیرا همان طور که اشاره شد در این دوران به خاطر اینکه کودک از انجام امور خویش ناتوان است این احساس وحشتناک که من به اندازه کافی خوب نیستم در او نهادینه می شود و تنها راه مقابله با شکل گیری این احساس مخرب نوازش های به موقع والدین می باشد زیرا آنها مهم ترین منبع دریافت نوازش و تأیید برای کودک هستند. بنابراین مهم ترین معظل روانی برای انسان کمبود نوازش است و بسیاری از اختلالات روانی از جمله احساس من خوب نیستم ، از همین جا ناشی می شود .
هر حالت خود جزئی از خود یا خرده ساختار و کارکرد انطباقی شخصیت است و به شخصیت نظم می دهد نه انگیزش. هر حالت خود وقتی در موقعیت مناسبی به کار رود ،سازگار یا انطباقی است. مثلا وقتی کنترل لازم می شود مثل کنترل ترس ، فرزندان ، امور ناشناخته ، کنترل کودک خود و تکانه های ناخوشایند والد مناسب است.
شخصیت سازگار: شخصیتی است که بر حسب ضروریات وضع موجود از یک حالت خود به حالت دیگر آن جابجا می شود .در واقع در هر لحظه فقط یک حالت خود می تواند فعال باشد.
مجری (executive): وقتی یکی از حالات خود تحت کنترل شخصیت قرار دارد به آن مجری می گویند.
استوار سازی(Stabilization ): فرایند جابجا شدن راحت و اختیاری از یک حالت خود به حالت دیگر آن را استوار سازی می گویند. که نشانه شخصیت ساالم یا استوار است.
برخی نکات مهم در مورد این شخصیت ها
تعصب : تعصب واژه ای آشنا و خانمان بر انداز است , تعصب نشانه جهالت و کوری و داشتن خطوط قرمز مشخص ذهنی است . تعصب از ' آلوده شدن بالغ به وسیله ی والد ' پدید می آید . بالغ می خواهد آزادانه در مورد هر چیزی بیندیشد ولی والد به وسیله ی تعصب نشان دادن به آن مورد نمی گذارد که بالغ به فکر کردن ادامه برهد و جلوی راهش گرههای کوری را قرار می دهد که هیچ گاه نتواند از آنها عبور کند . برای درمان تعصب , باید به هر چیزی در کمال خونسردی فکر کرد , باید این را به یاد آورد که همه ی چیزهایی که در عالم هست ساخته ی انسان است نه چیزی ماورای وچود آنسان , باید قدرت خودمان را دوباره به یاد بیاوریم تا بتوانیم از این خطوط قرمز عبور کنیم , بعد باید در مورد آنها کاملا" عادلانه و بدون جبهه گیری و سطحی اندیشی , فکر کنیم .
دیکتاتور : دیکتاتور به شخصی می گویند که برای انجام امور روزانه اش دست به اعمال زور می زند و همیشه پیش خودش این گمان را دارد که کسی بهتر از او نمی تواند این کارها را انجام بدهد و اگر کسی به غیر از او این کارها را انجام بدهد با شکست رو به رو خواهد شد . شخصیت دیکتاتورها , والد بسیار قدرتمندی دارد و این والد هم کارهای کودک را سرکوب می کند و به بالغ اجازه ی فکر کردن درست را نمی دهد . درمان کسانی که والد قدرتمندی دارند , گاه ناممکن است زیرا گاه سطح آلودگی توسط والد قدرتمند به آن حد می رسد که نگاهش نسبت به تمام آدمهای اطرافش کاملا" مشکوکانه و پر از کینه است .
شخصیت یخ کرده ی بالغ : همان طور که در بالا تر نیز گفتم , بالغ فکر میکند و درست رفتار می کند . متشخص است و برای هر چیزی دلیل و مدرک احتیاج دارد . بالغ اگر به حال خودش رها شود , کودک را غیر مستقیم نابود می کند و همین طور دلیلی توجیهی برای وجود والد نیز پیدا نمی کند و بلند مدت هر دوی این بخش ها را از کار می اندازد . وجود هر کدام از این بخش ها برای انسان کاملا" ضروری است , اگر والد نابود شود دیگر هیچ کاری در دید بالغ خلاف و بد جلوه نمی کند حتی ممکن است به توجیه کردن آن اعمال نیز بپردازد و یا اگر کودک خواب شود , دیگر لذتی از زندگی برده نمی شود و افسردگی و یا گاه طغیان های نابه هنگام در غریزه رخ می دهد که حتی افراد را به بیمارستان روانی نیز می کشاند . ' راز یک شخصیت سالم , در کنترل و نگهداشتن امور در دست بالغ است همراه با دغدقه های متوسط والد و لذت های کودکانه ی , کودک درون ' می باشد .
آسیب شناسی
آسیب شناسی در دو سطح میان فردی و درون فردی است که در سطح میان فردی شامل تعارض های تبادلی است و در سطح درون فردی شامل مشکلات ساختاری((Structural است که 3 دسته اند:
1- آشفتگی: ابتدایی ترین نوع مشکل ساختاری آشفتگی است. در این حالت افراد نمی توانند 3 حالت مجزای خود را تشخیص دهند و به صورت نا منظم ، از یک حالت خود به حالت دیگر آن می لغزند. به عنوان مثال پدری که پسرش را تا سرحد مرگ کتک زده و از خانه خارج شده ، هنگامی که فرد به طور منطقی توضیح می دهد که چگونه پسر وی جواب مادرش را به درشتی می دهد، ناگهان از کوره در می رود و با چهره ای برافروخته می گوید به این نتیجه رسیده است که بهترین راه حل این است که او را له و لورده کند.
این پدر نمی دانست که چگونه از بالغ منطقی خود به والد حق به جانب و غضب آلودی که توقع احترام دارد تغییر موضع می دهد.
2- آلودگی (Contamination): در آلودگی بخشی از حالت خود وارد بخش دیگر می شود. بالغ بخشی از خود است که به احتمال زیاد به تعصبات والد و یا افسانه بافی ها و خیالپردازی کودک آلوده می شود. به عنوان مثال اگر بالغ فردی گرفتار این خیالپردازی کودک شده باشد که سرنوشت او ازدواج با زن ثروتمندی است که وی را از شغل کوچک و دون پایه نجات خواهد داد نمی تواند به نحو موثری با واقعیت شغل خود کنار بیاید.
3- کنار گذاری(Exclusion): مشکل ساختاری کسانی است که محکم به یک حالت خود می چسبند و جلوی 2 حالت دیگر آنرا سد می کنند به عنوان مثال مردی که همواره کار می کرد و به همسرش پند می داد که باید از خانه و بچه ها مراقبت کند. چون والد جدی وی کودک و بالغ او را کنار زده بودند و به آنها اجازه ابراز نمی داد و نمی توانست از زندگی لذت ببرد و همین طور بالعکس مرد لوده و دلقکی که نمی توانست جدی باشد و همسر خودش را منزجر می کرد که نشان دهنده ی کودک سلطه کری را نشان می دهد که با جلوگیری از ابراز حالت های خود بالغ یا والد از جنبه های جدی زندگی اجتناب می ورزد.
انگیزه رفتار
انگیزه های رفتار به دو دسته تقسیم می شود:
1- سائق های زیستی: مثل عطش به غذا
2- سائق های روانی: سائق های روانی شامل:
1- عطش وابسته به محرک(Stimulus hunger): تحقیقات نشان داده که اگر انسان از مقدار کافی تحریک جسمانی محروم شود ، شدیدا آشفته می شوند. یکی از مهمترین تحریکاتی که شخصیت سالم به آن نیاز دارد نوازش است به عنوان مثال اگر بخواهیم بچه ها از لحاظ جسمانی سالم بمانند نوازش باید به صورت تماس بدنی مستقیم باشد که از طریق آرام کردن و بغل کردن حاصل می شود
2- عطش پذیرش(Recognition hunger): گر چه تماس بدنی مستقیم تسلی بخش ترین نوع نوازش است، بزرگسالان فقط زمانی آنرا به دست می آورند که مورد پذیرش قرار گیرند. نیاز به اینکه گاهی اوقات کانون توجه دیگری باشیم و اینکه فرد دیگری ما را به رسمیت بشناسد
3- عطش نظم دهی( Structure hunger): انگیزه ای است که از مشکل انسان برای تصمیم گیری در مورد چگونگی گذراندن وقت سالانه سرچشمه می گیرد. مذهب ،تحصیل ، تفریح ، هنر ، سیاست، ازدواج و خانواده همگی تا اندازه ای برای کمک به تنظیم وقت ما ترتیب یافته اند. میل به داشتن اوقات خوش و دلپذیر بخشی از وضعیت انسان است
4- عطش برانگیختگی( Excitement hunger): یکی از جالبترین راههای وقت گذرانی ، مبادله نوازش با دیگران است، مبادله نوازش ها ، تبادل را توصیف می کند و عطش نوازش و برانگیختگی انسان ها را به موجودات اجتماعی تبدیل می کند که عمیقا برای شرکت در تبادل اجتماعی انگیزه دارند.
موضع های زندگی
بچه ها در چند سال اول زندگی بر اساس تجربه هایی که از طریق مقایسه افراد پیرامون خود به دست می آورند تصمیمات پیش رس می گیرند. موضع زندگی عبارتست از اعتقاد راسخ به اینکه من کیستم و دیگران کیستند؟
موضع اولیه و همگانی همه کودکان خوب بودن است، مگر اینکه خلاف آن تایید شود به اعتقاد برن همه کودکان به صورت پرنس و پرنسس به دنیا می آیند تا اینکه والدینشان آنها را به صورت قورباغه در می آورند. در واقع سناریو یا بازی ای است که افراد انجام می دهند. براساس خوب بودن یا خوب نبودن ترتیب یافته و پذیرفتن موضع زندگی در 6 یا 7 سالگی به صورت خوب بودن یا خوب نبودن عامل مهمی در تعیین سناریویی است که فرد برمی گزیند
چهار موضع زندگی از این قرار است:
1- من خوبم تو خوبی( I am ok you are ok ): این موضع نشان دهنده شخصیت سالم زندگی سالم می باشد که نشان دهنده این است که فرد اعتقاد دارد هم خودش خوب است وهم دیگران.
سه موضع زندگی دیگر ناسالم هستند و افراد را برای زندگی آشفته آماده می سازد.
2- من خوبم ، تو خوب نیستی( I am ok you are not ok ): کسانی که این موضع را انتخاب می کنند بر اساس تجارب اولیه خود را برای زندگی مجرمانه و بزهکارانه آماده می سازند. وقتی کسی اطمینان دارد هر کاری که می کند خوب است و مسئولیت هر اشتباهی که رخ می دهد به گردن کسانی است که خوب نیستند، به وجدان چه نیازی دارند؟
بهره کشی از دیگران و سرقت اموال مردم ، کتک زدن آنها کلاهبرداری یا موفق شدن به قیمت لطمه زدن به آنها مهر تاییدی است برای اینکه فرد تصمیم گرفته موضع زندگی من خوبم تو خوب نیستی را داشته باشد
3- من خوب نیستم تو خوبی( I am not ok you are ok ): کسانی که این موضع زندگی را برمی گزینند در حضور کسانی که آنها را خوب می دانند همواره احساس حقارت می کنند. این سناریو کناره گیری از دیگرا ن را می طلبد، زیرا ماندن در حضور کسانی که خوبند و داشتن احساس خوب نبودن بسیار عذاب آور است. کناره گیری مهر تاییدی بر موضع خوب نبودن است. این موضع فرد را از هر گونه احتمال دریافت نوازش دیگران می تواند به اعتقاد خوب بودن بینجامد. این افراد می توانند یک زندگی خیالی بیافرینند که پیرامون آرزوهای آنها دور می زند به این صورت که اگر به قدر کافی پرهیزکار ، عاقل و ثروتمند یا جذاب و وسوسه انگیز شوند از آن پس خوب خواهند بود ناکامی در تحقق بخشیدن به خیالپردازی های غیر واقع بینانه می تواند به الگوهای رفتار ناسازگارانه و حتی خودکشی منجر شود. کناره گیری تنها چاره نیست گاهی فرد می تواند سناریویی بنویسد که در راستای در خواست والد باشد. مثالا « تو می توانی خوب باشی اگر.... » فرد از آن پس به سمت هر چیزی که به درخواست والد وابسته است کشیده می شود تا بتواند مورد نوازش قرار گیرد. به اندازه کافی جذاب ، مطیع ، دلسوز ، سرگرم کننده بودن نیازمند والد است.فرد برای نوازش و تایید همواره به والد دیگران چشم داردو این نوازش ها حداقل می تواند درد خوب نبودن را تسکین دهد.
4- من خوب نیستم ، تو خوب نیستی( I am not ok you are not ok ): دسترسی و فهمیدن کسانی که نتیجه گرفته اند « من خوب نیستم ، تو خوب نیستی » از همه دشوارتر است. چرا آنها باید به کسانی که خوب نیستند پاسخ دهند؟
وقتی نه من خوب و نه دیگران ، چه امیدی به زندگی هست؟ این افراد اگر دست به خودکشی نزنند یا خود و دیگران را نابود نکنند، صرفا زنده می مانند. سرنوشت آنها کناره گیری شدید اسکیزوفرنیک یا افسردگی روان پریش است. کسی که این موضع زندگی را انتخاب می کند بدون دخالت افراد دلسوز زندگی خود ویرانگری را سپری می کنند که بستری شدن ادواری ، سوء مصرف مواد ، آدم کشی ابلهانه یا خودکشی فاجعه آمیز پیامد های آن است.
سناریو های زندگی:
همان طور که 3 موضع زندگی ناسالم وجود دارد 3 سناریو زندگی هم وجود دارد:
1- افسردگی(سناریوی بدون عشق): کسانی که طعم محبت را نچشیده اند و از این رو بی عشق بودن ر ا آموخته اند. که در این افراد والدین اغلب این دستورات را به آنها داده اند. خودت را نوازش ، نوازش هایت را از دست نده ، محبت را صرف چیز با ارزش کن ، برای دریافت نوازش خواهش نکن. حتی اگر این نوازش ها و محبت ها وجود داشته باشد اجرا کردن این دستورات از جانب والد می تواند باعث آسیب روانی شود.مثلا یک فرد خود بیمار انگار که فقط در صورت بیمار بودن میتواند درخواست نوازش کند، روان رنجور فروتنی است که مطالب خوبی در باره خودش نمی گوید یا همسر بدبختی است که محبت خود را با پول ، امنیت و مقام مبادله می کند.
2- دیوانگی( سناریوی بدون عقل): این سناریو مخصوص کسانی است که دیوانه خوانده می شوند و دائما نگرانند مبادا روزی به دیوانگی کشیده شوند. آشفته هستند و قادر به تمرکز نیستند ، احساس می کنند احمق یا تنبلند و از خود نیروی اراده و عقل ندارند. آموزش اولیه برای بی عقلی ، حاصل دستورات والدین علیه فکر کردن خیلی زیاد است. والدین برای اینکه خودشان را از احساس های خوب نبودن محافظت کنند ، علیه فکر کردن دستور می دهند. کودکانی که روشن فکر می کنند می توانند به تعصب انکار ناپذیر والدین خود پی ببرند.
3- اعتیاد( سناریوی بدون شادی) : برنامه کسانی است که در اوان زندگی نتیجه گرفته اند بهتر است از شادکامی و کسب لذت های جسمی ، خودداری کنند. مشکلات این افراد در بزرگسالی از نظر شدت با هم فرق دارد. افراد در جریان جلوگیری از توانایی خود برای تجربه کردن خودانگیخته و آزادانه بدن خویش در واقع یکی از مراکز مهم شادکامی زندگی را مسدود می کنند . آنها یکی از مراکز طبیعی زندگی کردن را که حق طبیعی هر کودک طبیعی است از دست می دهند. یکی از لذت های آشکار داروهای مخدر این است که جلوی والد ددمنش را که اجازه نمی دهد فرد از بدنش لذت ببرد سد می کند. منتها مشکل انجاست که فرد هر چه بیشتر دارو مصرف می کند برای جلوگیری از والد ددمنش احساس شادی کمتری می کند و دچار ناخوشی می شود که ناشی از ورود مواد بیگانه به بدن است و دوباره بدن به صورت خوب نبودن احساس می شود و فرد برای از بین بردن آن دوباره مواد مصرف می کند. اعتیاد می تواند به صورت مرتب برخی از قرص ها باشد مثلا برخی باید قرص مصرف کنند تا به خواب بروند یا برای اینکه جلوی گاز معده را بگیرند مرتبا باید آسپرین یا داروی ضد اسید مصرف کنند.
فرایند های درمانی
مرحله 1- تحلیل ساختی: مرحله نخستین کاملا آموزشی است. به مراجعان آموخته می شود که حالت من خود را شناسایی کرده و از محتویات و کارکردهای آن مطلع شوند. این مطالب همچنین در قالب مفاهیم آموخته می شوند و مراجعان شویق می گردند تا ادبیات مربوط را مطالعه و در کارگاه و کلاس های ta شرکت کنند در طول جلسه مشاوره ، مشاور اغلب ا ز شیوه های دیداری شنیداری برای تسهیل یادگیری مراجع استفاده می کند. برای رهایی مراجعان از سلطه مقررات و نهی های والدین مشاور به مراجع اجازه می دهد تا بلکه حالت های من را بیان نموده و اظهار نمایداین کار را می توان از طریق اقتباس تکنیک های دیگر رویکردها نیز تسهیل نمود مانند تکنیک صندلی خالی گشتالت .(السون 1979)
مرحله 2- تحلیل تبادلی: مرحله دوم تقریبا ماانند مرحله اول آموزشی نیست اما محور واساس بینش است وظیفه اصلی روان درمانگر تعلیم دادن مراجعان از انواع فرمهای تبادلی و کمک به آنها برای درک تبادلات خودشان با دیگران است. .(السون 1979)
سه نوع تبادل وجود دارد: تبادلات مکمل (Complementary) تبادلات متناظر (Crossed) تبادل نهان (Utlerior)
تبادلات مکمل می توانند بین هر دو حالت من ، اتفاق بیفتد اما این تبادلات باید همیشه دو ملاک را در نظر داشته باشند: یکی اینکه پاسخ باید از همان حالت منی بیاید که انگیزش به سوی آن معطوف شده و پاسخ باید متقابلا معطوف به همان حالت من شود که تبادل را آغاز کرده. اولین قانون ارتباطات این است ، زمانی که تبادلات به صورت مکمل هستند ارتباطات به صورت نامحدود ادامه یابند.
تبادلات متناظر زمانی روی می دهد که یک یا دو ملاک تبادلات مکمل از بین رفته و نقض شده باشد . هر نوع توقف در ارتباطات ( آه کشیدن ، آب دهان قورت دادن ، من من کردن ) ممکن است نشان دهنده تبادلات متناظر باشند.همه تبادلات متناظر ظریف و لطیف نیستند در واقع بعضی از آنها کاملا خشن می باشند. قانون دوم ارتباطات این است که وقتی تبادل از نوع متناظر است توقف ... در ارتباطات به وجود می آید و شاید با مطلبی متفاوت ارتباط ادامه یابد
تبادلات نهان، دو پیام دارند( یکی اجتماعی و دیگری روانشناختی) و دو نوع حالت من دارند چه در مورد آغاز کننده و چه پاسخ دهنده و یا هر دو آنها یکی از دو فرم را انتخاب می کنند.( زاویه ای (Angular) . دو قسمتی(Duplex) ) تبادل زاویه ای زمانی صورت می گیرد که فرستنده پیام متفاوتی را در پاسخ به هر یک از دو حالت من می فرستد. تبادلات دو قسمتی شامل هر دو حالت من یعنی فرستنده و گیرنده است. در هر دو مورد یک نوع بازی مخفی و پنهان در جریان است. در مورد تبادلات زاویه ای تنها فرستنده پیام از بازی آگاه است . اما در مورد تبادلات دو قسمتی هم فرستنده و هم گیرنده پیام از پیام مخفی آگاه هستند . سومین قانون ارتباطات می گوید : نتیجه تبادلات در سطح روانشناختی بهتر مشخص می شود تا در سطح اجتماعی .
مرحله 3- تحلیل بازی : زمانی که افراد در دو سطح به صورت هم زمان ارتباط برقرار می کنند و نتیجه این تبادلات نیز راکت ها باشند، آنوقت می توان گفت که این افراد دارند « بازی » می کنند. بازیکن یکی از سه جایگاه از مثلث نمایشی کارپمن را انتخاب می کنند: آزار دهنده(Persecutor) ،آزاد کننده(Victim) و قربانی (Rescuer).
مرحله 4 - تحلیل طرح : تحلیل طرح شامل کاوش در مورد جزئیات تصمیماتی که مراجع در باره جایگاه زندگی خود می گیرد. اگر چه این تصمیمات در کودکی اتخاذ می شوند. اما می توانند از طریق روش هایی آشکار شوند. مانند فهرست طرح (Script checklist)، تحلیل افسانه ها ، نگارش شرح زندگی به وسیله خود فرد از طریق تحلیل ، مراجعان قاد رخواهند بود تا جایگاه زندگی خود را درک کنند و تصمیم های جدیدی در رابطه با تنظیم طرح های زندگی خود اتخاذ نمایند تصمیمات جدید ، بر اساس درک جدید است که باعث می شود آنها دیگر نیازی به بازی ها و دیگر رفتارهای بر علیه خویش نداشته باشند این تصمیمات جدید فرد را به سوی خود مختاری ، خود انگیختگی و تعلق هدایت می کند.
در فرایند های درمانی و هوشیار افزایی در آغاز بیماران با تحلیل ساختاری از حالت های قبلی خود یعنی: آشفته، آلوده یا کنارزده آگاه می شوند سپس درمان در جهت تحلیل تبادلی پیش می رود به این صورت که درمان با بازی ها آغاز می شود و به آگاهی کامل از موضع ها و سناریوهای ناسالم زندگی که بیماران را مبتلا کرده اند ختم می شود.
بعد از اینکه هشیاری درمانجویان افزایش یافت می توانند تصمیم بگیرند که در هر لحظه ی معیین برای کدام حالت خود نیروگذاری کنند.می توانند انتخاب کنند که به بازی ها، موضع ها و سناریو های مصیبت بار خود ادامه دهند یا اینکه برای ارضا کردن عطش های انسانی خود الگو های سازنده تری را برگزینند.